رها کردن بهمعنای توقف توجه نیست
رها کردن یعنی من نمیتوانم به جای خودش از او مراقبت کنم
رها کردن بریدن و منزوی کردن خود نیست
درک این واقعیت است که نمیتوانم دیگری را کنترل کنم
رها کردن توانا ساختن نیست
بلکه اجازه به یادگیری از پیامدهای طبیعی است
رها کردن پذیرش ضعف و ناتوانی است
که یعنی پیامدها تحت کنترل من نیستند
رها کردن تلاش برای تغییر یا سرزنش فرد دیگر نیست
بهترین خود را انجام دادن است
رها کردن مراقبت از کسی نیست
بلکه اهمیت دادن به اوست
رها کردن درست کردن نیست
حامی بودن است
رها کردن قضاوت کردن نیست
بلکه اجازه به انسان ماندن دیگری است
رها کردن به معنای مسلط بودن و برنامه ریزی نتایج نیست
بلکه اجازه به دیگران در تاثیرگذاری بر سرنوشتشان است
رها کردن محافظ و مراقب بودن نیست
بلکه اجازه به دیگران برای مواجهه با واقعیت است
رها کردن غر زدن، پرخاش کردن، جروبحث کردن نیست
بلکه جستجوی کوتاهی های خودم و تصحیح انهاست
رها کردن تنظیم همه چیز مطابق میل من نیست
بلکه هر روز را همانطور که هست پذیرا شدن و خود را در آن گرامی داشتن است
رها کردن به معنای انتقاد کردن و اداره کردن کسی نیست
بلکه تلاش برای تبدیل شدن خودم به آن چیزی است که رویای آن دارم
رها کردن پشیمانی از گذشته نیست
بلکه رشد و زندگی برای آینده است
رها کردن کمتر ترسیدن
و بیشتر عشق ورزیدن است
نویسنده: ناشناس
ترجمهی: فاران حسامی