98-9394223559+

 

امتیاز کاربران

ستاره فعالستاره فعالستاره فعالستاره فعالستاره فعال
 

شاید عنوان نوشته و این دعوت برایتان غریب باشد و حتی جلوه‌ی بی‌احترامی.
دوست دارم در ابتدا اعلام کنم که نیتم حفظ احترام انسانی است، و شاید دعوتی برای ایجاد صلح و آرامش همگانی، پس بیایید با هم تمرینی ذهنی انجام دهیم: 
یک اختلاف، دعوا، تنش ... یا جنگ را بین خودتان، دو نفر دیگر، دو کشور یعنی در هر سطحی که راحت هستید انتخاب کنید: 
داستان را در دو خط برای خودتان بنویسید. 
اگر خودتان یکی از طرفین هستید حدس بزنید در ذهنتان نسبت به طرف دوم چگونه فکر می‌کنید؟ (اگر مصداق را در مورد دو نفر دیگر فرض کرده‌اید حدس بزنید نفر اول نسبت به نفر دوم چگونه فکر می‌کند؟) 
حدس بزنید طرف دیگر این مثال در مورد شما (یا نفر اول) چگونه فکر می‌کند. 
مبنای این دعوت این است که در ذهن شما جمله‌ای با ساختار "کی چی است؟ جریان دارد.  کلماتی مانند مثل خودخواه، بی‌فکر، بی‌ملاحظه، دیکتاتور، وقیح، بی شعور، زیادی خواه ... به فردی اسناد یافته است. یعنی در ذهن هر یک از طرفین چنین جملاتی می‌چرخد: او خودخواه است، تو بی‌ملاحظه هستی... 
این "چی" صفتی است که ما به کسی نسبت می‌دهیم، و تاثیرش بر اختلاف و تنش مبنای دعوت پیوستن به جامعه بی‌صفتان! 

در الگوی ارتباط بدون‌خشونت (زبان زندگی) ساختار کلامی "کی چی است" را در رابطه، عامل مرزبندی می‌دانیم، و در پی آن اختلاف، مناقشه و... که حتی می‌تواند منجربه  جنگ شود. مارشال روزنبرگ طنزگونه می‌گوید اگر فعل to be در زبان انگلیسی نبود نیمی از جنگ‌های دنیا شکل نمی‌گرفت! به نظر من نیم دیگر جنگ‌ها نه چون دلیلی غیر از این فعل دارند، بلکه  به این دلیل که در میان مردم غیر انگلیسی زبان شکل گرفته‌اند، اتفاق افتاده‌اند .
به نظر من مشکل فعل نیست، بلکه صفتی است که به فرد اسناد داده می‌شود. برای همین دوست دارم به تعریف صفت توجه کنیم. پس می‌پرسم تعریف صفت از دید شما چیست؟

چند تعریف رسمی صفت

  • فرهنگ دهخدا: 1- چگونگی کسی یا چیزی را گفتن. 2- ستودن. 3- (اِمص.) بیان حال. 4- چگونگی، چونی. 5- (اِ.) باطن، معنی . 6- خلق و خوی. 7- کلمه‌ای است که به اسم افزوده می‌شود تا حالت و چگونگی آن را بیان کند. (دهخدا)
  • فرهنگ معین: چگونگی کسی  را گفتن و آن مشتق از وصف است. (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف). بیان کردن حال و علامت و نشان چیزی. (غیاث اللغات). بیان حال. (منتهی الارب). ستودن: در صفت گنگ فرومانده ایم من عرف اﷲ فروخوانده‌ایم .
  • ویکی پدیا: در زبان‌شناسی، یک صفت، یا فروزه نوعی واژه است که یک اسم یا یک گروه اسمی را اصلاح می‌کند، یا مرجع خود را توصیف می‌کند. نقش معناشناختی صفت، تغییر اطلاعات داده شده توسط یک اسم است.مثال: "یک اسب خاکستری"، عبارتی دقیق‌تر از "یک اسب" است. ما می‌توانیم برای توصیف بیشتر این کلمه، از صفت‌هایی مانند بزرگ و دوست‌داشتنی نیز استفاده کنیم: "اسب خاکستری بزرگ و دوست داشتن" (ویکی پیدیا)
  • دانشمنامه رشد: صفت کلمه یا گروهی از کلمات است که قبل یا بعد از اسم مى‌آید، و آن را با ویژگى یا مفهومى همراه مى‌کند و درباره آن توضیح می‌دهد.
  • تبیان: واژه یا گروهی از واژهاست که درباره اسم توضیح داده و یکی از خصوصیات اسم را از قبیل حالت، مقدار، شماره و مانند آن بیان می‌کند. 

آیا شما صفت را یک ویژگی ثابت برای هر موصوفی می‌دانید یا متغیر؟ 
به نظرتان توصیف، اگر ارجاع به ویژگی ثابت باشد چه پیامدهایی دارد؟ 
توصیف صفت، اگر ارجاع به ویژگی متغییری باشد چه (ویژگی دائم‌التغییر یا ممکن‌التغییر) چه پیامدهایی دارد؟   
سوال دیگر آن‌که آیا در توصیف توسط صفت، تفاوتی بین انسان، حیوان یا اشیا وجود دارد؟ 

دوست دارم بین توصیف یک شی با انسان تمایز بگذارم، چه برای انسان رشد، تغییر و حق انتخاب قائلم و بر این باورم که صفت این ویژگی‌ها را انعکاس نمی‌دهد. بلکه صفت‌ها ویژگی ثابتی را به موجودی متغییر نسبت می‌دهد که گویای واقعیت زندگی آن موجود از جمله انسان نیست. 

هم‌زمان می‌شود توجه کرد که استفاده از صفت:

  • نسبیتی را که شامل همه چیز در زندگی می‌دانیم، انعکاس نمی‌دهد. در کلماتی مثل تنبل، صادق، باهوش، و یا هر صفت دیگر، معنی مطلق، کامل و بدون هیچ استثنایی را انعکاس می‌دهد که بعید می‌دانم هیچ کدام از ما بتوانیم آن ویژگی را به صورت مطلق برای انسانی قائل باشیم و هر کدام از ما مصداق‌های نقض فراوانی برای هر صفتی در وجود هر فردی می‌توانیم بیابیم. 
  • صفت یک مفهوم کیفی است و تعریف کمّی که بتوان به کمک آن به درک مشترک رسید وجود ندارد.در نتیجه مبنای واحدی برای تشخیص و سنجش هر صفت برای هر کس وجود ندارد، یعنی به راحتی هر کدام از ما می‌توانیم کسانی را بیابیم که فردی را مصداق صفتی می‌دانند و برخی دیگرهمان فرد را مصداق صفتی کاملا متضاد آن. مثلا غیرقابل اعتماد  در برابر قابل اعتماد. 
  • همچنین مرجعیت گوینده را -که صفت نسبت داده شده  فقط بیانگر درک گوینده است و نه بیش از آن- انعکاس نمی‌دهد. اگر به تفاوت این دو جمله دقت کنیم: جمله "فلانی تنبل است"، با جمله‌ی "من فکر می‌کنم  او تنبل است". اولی فقط درک گوینده است، و دومی یک اصل بدیهی مورد تایید همه‌ی جهانیان را ابراز می‌کند، که قطعا این دو با هم تفاوت بسیار دارد.   

برای همین بیایید تصور کنیم:

با حذف صفت‌

  • که در ذهن خودمان و مخاطب ثبات و فقدان امکان تغییر را تداعی می‌کند،
  • که مسئولیت گوینده را در نوع خاصی از دیدن موضوع نشان نمی‌دهد و جلوه‌ایی از حقیقتی جهانی می‌شود،
  • که توجه ما را از زمان حال دور می‌کند و اسیر ثباتی که از قبل بوده است و تا آینده وجود خواهد داشت می‌کند، 

ممکن است چه تغییری در شبکه ارتباطی هر کدام از ما با خود و دیگران پدید می‌آید. پس دعوت می‌کنم بیایید از آنچه در زمان حال ‌می‌بینیم، با توجه به تجارب خود و ارزش‌های شخصی؛ تصمیم‌های خود را بگیریم و آن را اعلام کنیم. و از زبانی بدون صفت برای ارتباط با خود و دیگران استفاده کنیم، تا شاید با تغییر زبان، موفق به ایجاد تغییر نگرش شویم و شبکه‌ی ارتباطی مبتنی بر پذیرش و رواداری را خلق کنیم. 

و اینگونه به جامعه‌ی بی‌صفتان بپیوندیم. 

کامران رحیمیان
تابستان 99