معرفی زبان زندگی
زبانِ توجه؛ نه تسلط
دورو کیلی (Doro Kiley)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
معرفی ارتباط بدونخشونت (NVC)
ارتباط بدونخشونت (NVC) فرآیند ارتباط انسانی به شیوهای است که در آن تحققِ نیاز هر کس با تاکید بر نیازهای جمعی (همگانی) به شیوهای همدلانه امکانپذیر گردد. زبان زندگی، راهی برای ارتباط با خود و دیگران است که به جای قضاوت، برچسب، تنبیه، احساس گناه یا شرم، با آگاهی از احساسها و نیازها صورت میپذیرد.
قلب ارتباط بدونخشونت، توانایی ارتباط با انسانیت خود و دیگران است. همچنین با استفاده از این الگو، ما خود و دیگران را مانند اشیاء یا به شیوههای خوب یا بد (سفید و سیاه) نمیبینیم؛ بلکه فردیتی جامع و پویا با ترکیبی متغیر از احساسها و نیازها دیده میشود. وقتی ما توانایی ابراز آنچه را که درون ما زنده است به گونهای بدون قضاوت و سرزنش پیدا میکنیم؛ امکان بیشتری برای خلق ارتباطی همدلانه با دیگران خواهیم داشت؛ چرا که به عنوان انسان، همه کیفیتهایی مشابه چون نیاز به اعتماد، امنیت، قدردانی، مراقبت، و آزادی را با هم در میان خواهیم گذاشت. وقتی در ارتباط با فردی دیگر (یا خودمان) همدلی تجربه میشود؛ به عنوان انسان، ما تمایلی طبیعی برای بهبود زندگی فرد مقابل داریم. با این شیوهی ارتباط، تغییری اتفاق میافتد که امکان تحقق نیازهای دو طرف، به میزان زیادی افزایش مییابد.
معرفی شغال و زرافه
شغال: در ارتباط بدونخشونت، ما از نماد شغال برای ارتباطهای بیگانه ساز و زبان سلطه استفاده میکنیم؛ که بیشترمان هم به همین روش بزرگ شدهایم. شغال حیوانی است با قدی کوتاه نزدیک به زمین؛ لاشه خوار؛ رقابتجو و شرور. شغال به کسی گفته میشود که مواجههاش با آدمها، مکانها و چیزهای دیگر (و همینطور خودش)، از دریچههای درست/غلط و قضاوتهای خوب/بد است. به زبانی حرف میزند که احساسهای ترس، خشم، گناه و شرم را به افراد القا میکند و اغلب افکار و رفتارهایی رنجآور بر میانگیزد. شغال همه چیز را همچون استحقاق دریافت پاداش یا تنبیه خودش و دیگران میبیند. زبان شغالها زبان دستور است: «این کار را بکن! آن کار را نکن!». شغال در ذهنش با قضاوتهایش، سرزنش خود و دیگران و تجزیه و تحلیل، زندگی میکند.
زرافه: در ارتباط بدونخشونت (NVC) ما از نماد زرافه برای خدمت به زندگی و زبان همکاری که ارتباط و اجتماع را به وجود میآورد استفاده میکنیم. زرافهها در عین قدرتمندی، حیواناتی صلحجو و ملایم هستند. در بین حیوانات خشکی بزرگترین قلب و بلندترین گردن را دارند که به آنان اجازه میدهد تا دوردستها را، به عنوان دیدگاهی از جهان اطرافشان، ببینند. حرف زدن به شیوهی زرافه، گفتوگو از صمیم قلب است. انسان زرافهای، فردی بدون قضاوت، بدون سرزنش، بدون تهدید و بدون درخواستهای آمرانه است. زرافه در دیدگاهش، مشاهده گر است و به همان خوبی که احساس و نیاز خودش را درک میکند، میتواند احساس و نیاز دیگران را هم درک کند. انسانهای زرافهای، همدلی را تمرین میکنند و مشتاقند تا زندگی را برای خودشان و اطرافیانشان شگفت انگیزتر کنند.
هدف ارتباط بدونخشونت (NVC)
· پدید آوردن ارتباطی همدلانه و طبیعی به گونهای که تمام نیازها در آن محقق شوند.
· تعمق و مرتبط شدن با زندگیِ خود و دیگران.
· الهام گرفتن و الهام بخشیدن به دیگران برای گسترش نشاط حاصل از نثار از صمیم قلب
تاریخچهی ارتباط بدونخشونت (NVC)
· در دوران حاکمیت حقوق مدنی، مارشال روزنبرگ با تأثیر از کارل راجرز آن را پایهگذاری کرد.
· در سال 1984 مرکز ارتباط بدونخشونت (CNVC) تاسیس شد؛ که در مناطقی نظیر خاورمیانه، بوسنی، رواندا، کلومبیا، اندونزی، مالزی، سریلانکا، نیجریه، سیرالئون، هند، غرب اروپا و مناطق دیگر حضوری بینالمللی دارد.
· کاربردهای متعددی در مسائل مختلف مانند نظام آموزشی، نظامهای بهداشتی، زندانها، محلهای کار، مراکز نظامی و ارتشی، خدمات درمان دارویی و مددکاری اجتماعی، و خانوادهها دارد.
ارتباط بدونخشونت: بر پایۀ دو اصل
1. اصل اول: پرورش سرشت انسان
ما باور داریم که با تفکر سلطه و خشونت، تربیت شدهایم که با تلاشی ضعیف برای مهار دیگران و کنترل شدن توسط دیگران، در ما نهادینه شده است. نخستین فرض ارتباط بدونخشونت، این است که این تربیت غیرماهرانهی هزار ساله، با سرشت واقعی ما همخوانی ندارد. گاندی میگوید: «عادت را با آن چه طبیعی است، اشتباه نکنید.» ارتباط بدونخشونت میآموزد که فرض اساسی این است که سرشت واقعی ما، اشتیاق به شگفت انگیزتر کردن زندگی برای خودمان و دیگران است. متاسفانه بیشتر ما این مهارت و دانش چگونگی تحقق بخشیدن به این آرزو را از دست دادهایم. ارتباط بدونخشونت بیشتر فرآیند واکنشهای قدیمی آموزش نیافته و بیمهارت است که با ابزارهای جدید و پرورش پاسخهای تازه به دست میآید.
2. اصل دوم : هیچکس علت احساس شما نیست.
ما میفهمیم که خود ما مسئول واکنشهایمان به هر موقعیتی هستیم. مثال: اگر سه نفر روی یک نیمکت کنار دریا نشسته باشند و موجی بلند از دریا برخیزد و روی این سه نفر بریزد؛ یکی از این سه ممکن است به هیجان بیاید و شروع کند به خندیدن؛ دومی ممکن است آشفته و بیقرار شود و فریاد بزند؛ در حالی که نفر سوم بترسد و گریه کند. چه چیزی این تفاوت را به وجود میآورد؟ اختلاف ناشی از حادثهای که در بیرون رخ داده، نیست؛ بلکه از این حقیقت است که هریک از این سه نفر، نیازهای مختلف، انتظارات، ارزشها و درکی متفاوت داشتند. این موضوع در هر موقعیت دیگری هم صادق است. کسی یا چیزی بیرون از شما، موجب نمیشود تا شما احساسی خاص داشته باشید؛ بلکه این نیازهای شماست که در صورت برآورده شدن یا نشدن، احساس شما را میسازد.
الگوی ارتباط بدونخشونت ( NVC)
چهار مرحلهی ارتباط بدونخشونت
سه مرحلهی اول؛ مشاهده، احساس، نیاز؛ اولین بخش فرآیند همدلی را تشکیل میدهند. این فرآیندی است که مشخص میکند درون شما یا دیگری، چه چیزی واقعاً زنده است. این کشفی است از چیزهایی که درون شما بدون هیچگونه سرزنش، قضاوت یا تحلیل وجود دارند؛ که شامل موارد زیر میشوند:
1. مشاهده (رها از قضاوت، برچسب، تشخیص، عقیده و ...): «وقتی من میبینم/ میشنوم/ متوجه میشوم ... »
2. احساس (رها از افکار، نه با جملههایی مانند «من احساس میکنم که ...»): همچنین مراقبیم که از واژههای «شغالی» که برای سرزنش به کار برده میشود، استفاده نکنیم؛ واژههایی چون تحقیر شده، نادیده گرفته شده، خیانت شده، رها شده، قربانی شده، ...
من احساس ..... دارم (خوشحالی، غم، شعف، سبکی، هیجان، خشم، گیجی، قدردانی، اضطراب، خستگی، آشفتگی، شگفتی، ...)
3. نیاز (جهانی؛ بدون اشاره به فردی مشخص، زمانی مشخص، یا فعالیتی مشخص)
«.... چون نیاز به .... دارم.» (اعتماد، قدردانی، آزادی، درک، ارتباط، امنیت، امیدواری، توجه، عدالت، یکپارچگی، پذیرش، استقلال، ...)
چهارمین مرحله، یعنی تقاضا، «رقصی» است که پیش رفتن زندگی را امکانپذیر میسازد. تقاضا فرصتی را به وجود میآورد که زندگی غنیتر شود و به سوی راه حلی مسرت بخش پیش رود. تقاضا جزرومَدی از دادن و گرفتن است؛ به پیش راندن و عقب نشستن، که فرصتی را فراهم میآورد تا نیازهای همگان محقق شود.
نکته: این مسئله مهم را به یاد داشته باشید که اگر شما آن کسی هستید که چیزی را که درونتان زنده است، ابراز میکنید؛ تقاضای شما لازم است بلافاصله بعد از بیان مشاهده، احساس و نیازتان بیاید. اما اگر به دیگری همدلی میدهید، تقاضایی نمیسازید مگر این که نشانهی « آه» (پایان همدلی) را دریافت کنید یا از شما خواسته شود تا تقاضایی بسازید.
4. تقاضا (تقاضای واضح، مثبت، در زمان حال، با جزئیات، و فعال که زندگی را غنی خواهد کرد): «مایلی این کار.... را انجام دهی؟»
· نمونهی گفتوگوی شغالی
نفر اول: هر وقت من دارم با تو حرف میزنم، تو به من گوش نمیکنی. تو منو کاملاً نادیده میگیری. تو اصلاً به من اهمیت نمیدهی.
نفر دوم: واقعاً؟ من همیشه به تو گوش میکنم.
نفر اول: تو نمیتونی همزمان هم روزنامه بخونی و هم به من گوش بدهی. تو خیلی عجیب غریبی!
نفر دوم: من عجیب غریبم؟ تو حتی .... (بحث به جایی نمیرسد و با ناکامی پایان مییابد.)
· نمونۀ گفت وگوی زرافهای
نفر اول: وقتی میبینم که موقع حرف زدنم، روزنامه میخوانی، سرخورده میشوم؛ چون نیاز به شنیده شدن دارم. مایلی روزنامهات را 5 دقیقه ببندی و نظرم را بشنوی؟
نفر دوم: وقتی من وسط خواندن مقالهای هستم که برایم خیلی مهم است و تو از من میخواهی که روزنامه را ببندم، مضطرب میشوم؛ چون نیاز دارم بفهمم که در جهان چه میگذرد. همچنین نگران هستم، چون همزمان به خرسندی تو هم نیاز دارم. دوست داری پنج دقیقه منتظر بمانی تا من این مقاله را تمام کنم و بعد تمام توجهام را در اختیارت بگذارم؟
نفر اول: بله
دو بخش ارتباط بدونخشونت (NVC)
1. دریافت همدلی
مشاهدههای واضح و بدون قضاوت؛ احساسها و نیازهایتان را صادقانه ابراز کنید و آگاه باشید که چه چیزی درونتان زنده است.
· آگاهی مداوم از مشاهدهها، احساسها و نیازها: وقتی من میشنوم (میبینم) ... احساس ..... دارم؛ چون نیاز به .... دارم. آیا تو مایلی ...... را انجام دهی؟
· اشتیاق و تمایل به ابراز احساسها و نیازها (آسیبپذیری)
· تمایل به ساختن تقاضاهای واضح و با جزئیات.
2. همدلی دادن
· گوش دادن همدلانه به مشاهدهها، احساسها و نیازهای دیگران
· حضور، تمرکز، فضا، انعکاس کلامیِ احساسها و نیازها: «آیا احساس تو ... است؟ آیا... را نیاز داری؟»
· نصیحت نکردن، اصلاح نکردن، دلداری ندادن، قصهگویی نکردن، همدردی نکردن، تحلیل نکردن، توضیح ندادن، دفاع نکردن
· مهم نیست چه چیزی گفته میشود ]داستان مهم نیست[؛ فقط احساسها، نیازها، مشاهده و تقاضاها را بشنوید.
· فقط و فقط در صورتی تقاضا بسازید که نشانهی «آه» کفایت همدلی را گرفته باشید یا از شما خواسته شود.
همدلی با خود
تغییر درد به نیازهای تحقق نیافته
تغییر روابطمان با دیگران معمولاً به تغییر همزمان ارتباطمان با خویش نیاز دارد. وقتی دو نفر یا بیشتر به دلیل نیازهای تحقق نیافته، در رنج هستند؛ ممکن است به نظر برسد که به بن بست رسیدهاند؛ هیچکدام همدلی کافی برای گرفتن توپ ارتباط و غلت دادن آن ندارند. در این موقعیت، همدلی با خود میتواند ابزاری باشد که با آن شروع میکنید. این تمرین در صورت نیاز میتواند بارها و بارها تکرار شود تا دیوارهای دفاعی سخت را نرم کند و راهی به قلب بیابد. این تمرین ممکن است یک دقیقه، یک روز یا دو روز یا حتی بیشتر زمان ببرد. ممکن است بخواهید از این تمرین به عنوان تمرین انتخابی روزانه استفاده کنید.
1. برای خودتان زمان و فضا در نظر بگیرید: وقتی که در رنج و درد قرار دارید؛ به خودتان کمی زمان بدهید؛ خلوتی اختیار کنید، جایی که کسی مزاحم شما نشود و بتوانید آزادانه بنویسید یا تایپ کنید.
2. نمایش شغالی: فقط شروع کنید به نوشتن. کلمههایتان را نگاه نکنید یا سعی نکنید «مهربان باشید». فقط بگذارید جریان کلمهها رها شوند. به این موقعیت، «نمایش شغال» گفته میشود. شما میتوانید همهی آن چیزهایی را که «آنها» بر سرتان آوردهاند، بنویسید. همه آن چیزهایی که آنها درست کردهاند، چیزهایی که خراب کردهاند. میتوانید همهی درد و اندوهتان، همهی ترس و خشمتان، قضاوتهایتان، افکارتان، تحلیلتان از موقعیت و هر چیزی که به ذهنتان میآید را بنویسید. آنقدر بنویسید که دیگر چیزی برای نوشتن نداشته باشید.
3. فهرست واژههای شغالی: دوباره سراغ نوشتهتان بروید. چه واژههای شغالی به ذهنتان میآیند؟ فهرستی از واژههای شغالی که کاربرد سرزنشی دارند، تهیه کنید؛ مثل مورد ظلم قرار گرفته، نادیده گرفته شده، فریب خورده، خیانت شده، رها شده، قربانی شده...
4. ترجمهی شغالها به بچه زرافهها: فهرست واژههای شغالیتان را مرور کنید. پشت همهی این واژهها، چه احساسهای واقعی وجود دارد؟ فهرست دیگری از ترجمهی واژههای شغالیتان بنویسید. یادتان باشد هیچکس به هیچ عنوان موجب احساسی در شما نمیشود. احساسهای شما متعلق به خودتان هستند و نتیجهی نگرشها، باورها و ادراکات شما. پشت واژههای شغالیتان بروید و احساس واقعیتان را درک کنید. از واژههای توصیف احساس، که نشان دهندهی چیزی است که در بدنتان جریان دارد، استفاده کنید؛ مثل غمگین، ترسیده، عصبانی، نگران، گیج، مضطرب، رنجیده، درهم شکسته، تلخ، حسودی، و ... از فهرست احساسها کمک بگیرید و از واژههایی استفاده کنید که احساس واقعی شما را توصیف میکنند. هر احساس بچه زرافهای گریان است که نیازی از او برآورده نشده است. آنها را حس کنید؛ به آنها گوش دهید؛ آنها سعی دارند چه بگویند؟ چه نیازهایی برآورده نشده است؟
5. فهرست نیازهای (و نه راهبردها) پشت احساسها: در فهرست دیگری، تمام نیازهای برآورده نشدهی (و نه راهبردهای) پشت این احساسها را بنویسید؛ مانند احترام، قدردانی، صمیمیت، آگاهی، همکاری، حمایت، ... از فهرست نیازها برای تشخیص نیازهای برآورده نشدهتان کمک بگیرید. به خاطر داشته باشید این نیازها برای فردی خاص نیستند. نمونهی تشخیص نیاز اینگونه است: «من نیاز به درک دارم.» و این نمونه از راهبرد :« من نیاز دارم تو مرا درک کنی.». فقط نیازها را فهرست کنید؛ نه راهبردها.
6. سوگواری: به خودتان اجازه دهید در مورد این واقعیت که این نیازها، در حال حاضر برآورده نشدهاند، سوگواری کنید. با خودتان همراه شوید. به خودتان اجازه دهید تا درد برآورده نشدن این نیازها را حس کنید. این دردناک است. درد خود را همچون نوزادی در آغوش بگیرید. اگر خشم و رنجش مدتی طولانی دوام یافت؛ به عقب برگردید و نمایش شغالی بیشتری بنویسید. در بیشتر موارد اگر مرحلهی اول را کامل کرده باشیم، تغییری اتفاق میافتد و ناگهان میفهمیم که خشم دارد به غم تبدیل میشود. احساسهای تازه را فهرست کنید. نیازهای پشت این احساسها را هم بنویسید؛ و دوباره به خودتان اجازه دهید که برای از دست دادنتان سوگواری کنید.
همدلی: وقتی حس کردید تمام تمرینهای بالا را کامل کردهاید، به خودتان اجازه دهید کنار بنشینید. واژهی «همدلی» به حضوری تهی و آگاهی از چیزی که درون شما زنده است؛ اشاره دارد. آگاهیتان را به بدنتان بیاورید. هر فکر و هر هیجانی که ما تجربه میکنیم، خود را در جایی از بدن نشان میدهد. بدنتان را به آرامی، با تمام احساسها به دقت بررسی کنید و مکانهایی که در آنها درد را نگه داشتهاید؛ پیدا کنید. تلاش نکنید چیزی را عوض کنید. فقط همدلانه باقی بمانید. آیا ابرویتان چین افتاده است؟ شانههایتان منقبض شده؟ گلویتان خشک شده؟ شکمتان منقبض شده؟ نفسهایتان بریده بریده شده است؟ وقتی جایی را پیدا کردید که در آن دردتان را نگه داشتهاید، فقط در آنجا حضور داشته باشید. اگر شانههایتان ناگهان رها شدند، رهایشان کنید. اگر ماهیچههای صورتتان شل شدند، رهایشان کنید. اگر شکمتان نرم شد، نفس بکشید. اگر هم نشد، باز اشکالی ندارد.
مترجم: فرح (فاطمه) عباسی سیر