98-9394223559+

 

امتیاز کاربران

ستاره فعالستاره فعالستاره فعالستاره فعالستاره فعال
 

روزنامه شرق 22 فروردین 89

مهمترین مفهوم سال 88 در عرصه فرهنگی

در یک کلمه: مناظره

ما در متن فرهنگی چند هزار ساله زیست می کنیم که سرشار است از تضادها و تناقض ها، از برکات و نغمات و از خوبی ها و بدی ها. فرهنگی که مهمترین مولفه ملتی است که «ایرانی» نامش نهاده اند. سرلوحه ای که به نام «فرهنگ ایرانی» بر پیشانی این صفحه نقش بسته گویای این ماجراست که ما دست در کار نقد آفت ها برده ایم و می کوشیم از زوایای مختلف و با استفاده از کارشناسان فن، معایب را بگشاییم و از پرده برون اندازیم بلکه از پس آن رستگاری حاصل شود. ناگفته پیداست در راه برداشتن گامهای نخستیم و هزار اشتباه داریم.

 بر شماست که یاریمان کنید این مسیر را درست تر بپیماییم. برای روز نخست یادداشتی از کامران رحیمیان آماده شده است که به زعم او به مهمترین مفهوم وارد شده در عرصه فرهنگ عمومی در سال 88 می پردازد. رحیمیان کارشناس ارشد مشاوره است و معتقد به اینکه اگر افراد و جریان های سیاسی «خوب گوش کردن» را فرا می گرفتند بسیاری از حوادث پس  از انتخابات بر این ملت عارض نمی شد. به عقیده او مناظره ها باعث شدند مردم ایران متوجه شوند اگر گاهی بنشینند و درست گفتگو کنند –امری که مناظره ها غایب بود- بسیاری از مسائل حل خواهد شد و نیازی به مشاجره های بعدی نیست.

مفهوم کلیدی سال 88 شاید بیشتر مفهومی باشد که امیدوارم وارد "عرصه عمومی زندگی" شده باشد و بتواند از آنجا به تمام عرصه های خاص تر زندگی مان اعم از سیاست، هنر، علم و روابط خانوادگی وارد شود و ماندگار. 

اصطلاح "مناظره" به نظرم در زندگی روزانه ما پررنگ شد، خیلی ها برای دیدن وشنیدن آن لحظه شماری می کردند، عده ای به تحلیل آن پرداختند، عده ای ساعت ها به دنبال آن بحث کردند و به نتیجه گیری پرداختند. بعد از آن بارها عده ای دریغی بر آن افزودند و عده ای به امید تکرارش نشستند و عده ای .... 

شاید انتخاب "مناظره" به عنوان مفهومی جریان ساز در سال 88 بیشتر آرزو وامید من   باشد تا به عنوان ابزاری برای کمک به افزایش آگاهی  ماندگار شود؛ چون آگاهی را راهی برای رسیدن به  حقیقت ومعنویت می دانم. در این موقعیت به کیفیت مناظره ها و نکات دوست داشتنی و نداشتنی آن کار ندارم، بلکه دوست دارم به مفهوم و کارایی آن توجه کنم. 

به عنوان مقدمه دوست دارم به داستانی در فرهنگ ایرانی که بارها و بارها  با آن روبرو شده ایم اشاره کنم و آن داستان "فیل در خانه" مولوی و تلاش شناسایی افراد است.

هدف چیست؟ کشف حقیقت. 

ابزار کدام است؟ تجربه و تحقیق فردی و ابراز آن و وارد گفتگو شدن 

و گره کار؟ نور آگاهی است و کل نگری. 

در آن داستان هر کس با صداقت تمام به ابراز تجربه خود می پردازد و بر آن باور است که حقیقت نزد اوست و بس. برای همین است که درک کلی از موضوع دریافت نمی شود آنچنان که درک هر فرد غلط به نظر می رسد. گفتگو و مناظره وقتی معنا می یابد که هر فرد بر این باور باشد که "بخشی از حقیقت نزد طرف مقابل است" این بخش می تواند حتی 1% باشد و داشتن این باور پیش شرطی دارد و آن پذیرش محدودیت و نقص انسانی است. پذیرش این مطلب است که همه چیز را همگان دانند. پذیرش این اعتقاد است که حقیقت از تجمیع و هم افزایی افکار و عقاید حاصل می شود. اگر در داستان فیل در خانه  هر یک از افراد به ابراز یافته خود می پرداختند با این نگرش که بخشی از حقیقت را تجربه کردند،  امکان کامل کردن تصویر یا دست یافتن به حقیقت محتمل تر بود. درست مثل یک جورچین که با کنار هم گذاشتن قطعات مختف شکل می گیرد.

و این نگاه است که می تواند تلاش ما را اقدامی برای کشف حقیقت کند، در غیر این صورت مناظره تبدیل به مجادله و فضایی برای اثبات خود می شود، در نتیجه فضایمان به جای محلی برای روشنگری، برای کشف حقیقت، و محلی برای ساختن، تبدیل می شود به فضایی برای مچ گیری، برای ایرادگیری و اثبات خود.

دوست دارم به دو نمونه متفاوت اشاره کنم.

نمونه اول به میزگردی درباره جشنواره فیلم فجر بر می گردد. صرفنظر از موضوع و شخصیت گوینده این برای من مثالی است از نوع نگاه ما در مذاکره و مناظره: "...شما یا جشنواره های دیگر را نمی شناسید یا اگر می شناسید باید این ادعایتان را پس بگیرید..." این جملات برای من بیانگر این مطلب است که گوینده شناخت خود را کامل می داند و علاوه بر حق اظهار نظر برای خود، به خود حق می دهد که اعلام کند: "باید این ادعایتان را پس بگیرید" و این برای من متمایز است از محلی برای ابراز نظر. درمناظره ناظرین با توجه به اطلاعات تصمیم می گیرند. قرار نیست کسی حکمی صادر کند و در پایان طرفین به یک نظر واحد برسند.  

شاید بتوان گفت نگاه و تلاش برای اثبات حقانیت خود در ذهنیت تاریخی ما وجود دارد. در بین مردم و فرهنگ روزمره بیشتر مناظره  به یاد می آید یا مباهله؟ فکر کنم بیشتر ما به فکر مباهله هستیم، بیشتر در مورد مباهله شنیدیم و خواندیم تا مناظره. بسیاری از ما به نوعی ادعای آمادگی برای  نشان دادن صداقت و حق بودن خود داریم. در مباهله قرار است چه شود؟ اظهار نظر و مشورت و هم افزایی افکار صورت گیرد تا حقیقت کشف شود و یا تشخیص حق و باطل صورت گیرد؟ این طرز فکر ما را به سمتی می برد که در هر موقعیتی سعی در اثبات خود کنیم. چه وقتی نگاه ما دو گزینه ای شود که من حق هستم یا باطل، طبیعی است که تمام تلاشم را برای اثبات خود و حق بودن خود به کار گیرم. در صورتی که اگر باورم این باشد که بخشی از حقیقت نزد من است و بخشی دیگر نزد دیگران نوع نگاه تغییر خواهد کرد. روند گفتگو به فرایندی برای کشف حقیقت تبدیل خواهد شد تا اثبات حقانیت خود. 

نمونه دوم کتابی است که به ترجمه دکتر قاضی در سال 1388 به چاپ رسید و آن "بررسی مسائل مربوط به کنترل رفتار انسان بر اساس مناظره دکتر راجرز و دکتر اسکینر" است. این مناظره در تلویزیون برگزار شده و دو دانشمند نامی روانشناسی با دو رویکرد متفاوت، به توضیح نظرات خود پرداخته اند. هرچند ما امکان دیدن نسخه تصویری این مناظره را نداشته ایم ولی نکات جالبی را برای چگونگی توضیح نظر خود و تمرکز بر موضوع به همراه دارد. 

من فکر می کنم مسیر تاریخ به همراهی کشفیات علمی، جامعه را به چند صدایی بودن سوق می دهد، و این گریز ناپذیر است. به عنوان نمونه تعداد روزنامه های ایران را در سال 57 با 67، 77 و 87 ملاحظه کنید. همچنین تعداد کانال های تلویزیون در سال 57 وسیر صعودی آن در کشور نشان از میل به رشد چند صدایی دارد –حتی اگر هنوز کیفیت آن مورد رضایت برخی نباشد-، و اگر به این وسایل تعدد موج های رادیویی، کانال های ماهواره و اینترنت را هم بیافزایم تفاوت غیر قابل انکاری را شاهد خواهیم بود. برای همین است که شاید انعکاس مناظره های اول انقلاب بین افراد از جمله مناظره آیت الله بهشتی ونورالدین کیانوری انعکاس کمتری در سطح عمومی زندگی داشت و علت این را من تاثیر امکانات رسانه ای مضاعف در این دوران می دانم که امکان بحث درباره مناظره و مناظره های جانبی را فراهم می کند و آنها هم در طیف وسیع منتشر می شود.

امیدوارم همراه با رشد وسایل ارتباط جمعی و امکان شنیدن نظریات متفاوت، ظرفیت شنوندگی مان افزایش بیابد و با دو رکن ابراز صادقانه خود و دریافت همدلانه دیگران کاشف حقیقت شویم.

 

کامران رحیمیان