در الگوی ارتباط بدونخشونت دو شیوه برای تصمیمگیری را آموختم.
شیوه اول
که آن را بسیار تجربه کرده بودم و ساختارش برایم در عمل بسیار آشنا بود. یعنی «کی چی است».
این نوع تصمیمگیری بر مبنای بیرونی بود، و به نوعی واکنش به محیط بیرونی. قطعا این شیوه کارکردهایی دارد و به تحقق نیازهایی کمک میکند، همراه با توجه کامل به کارهایی که دیگران میکنند و دوری از انفعال.
همزمان شاید به علت حجم کار دیگران، پیچیدگی عملکردها، تعدد رفتار گاه متضاد دیگران، همراه میشود با
١. توجه به بیرون
٢. واکنش به محیط
٣. و گاه دور شدن از ارزشها.
و ما را به دام رفتارهایی بیاندازد که با ارزشی از ارزشهایمان فاصله داشته باشد. مانند مثالی که در بچگی برایمان نقل میکردند که معلمی میخواست «الف» را درس دهد و آن را «انف» تلفظ میکرد؛ و در نهایت به این جمله میرسید که:
«من میگویم انف تو نگو انف؛ تو بگو انف» دعوتمان میکردند که کاری را که دوست داریم دیگران انجام دهند لازم است خودمان انجام دهیم.
شیوه دوم
که بسیار در ذهنم مورد تایید بود و در عمل دور.
قضاوت ارزشی بود که توصیه میکرد بعد از دیدن دقیق وقایع بیرونی (یعنی مشاهده) به درون خودم و ارزشهای خودم مراجعه کنم. و در مقابل کار دیگران و وقایع بیرونی، کاری کنم که منطبق با ارزشها باشد.
شناخت ارزشها کار سادهای است چه شاید همه مردم در سراسر جهان در فهرست ارزشها توافق داشته باشند. هرچند عملکرد مبتنی بر آنها کاری بس دشوار. ارزشهایی مانند صلح، همکاری، امنیت، عدالت، استقلال، آزادی و...
این روزها همه ما لازم است تصمیم بگیریم. تصمیمهایی بسیار دشوار و تاثیر گذار که نه تنها بر خودمان و همشهریهایمان، بلکه بر هممیهنانمان، و بسیار وسیعتر برای بخش بزرگی از جهان و ساکنانش اثر میگذارد.
آرزو میکنم و دعا که تصمیمهایی گرفته شود، که تحقق بخش صلح و آرامش جهانی باشد.
"کامران"